ستاره ی درخشان من

پارت هشتم

ا/ت: درمورد اون حرفایی که زدی راست بود؟

شوگا : اره...
ا/ت : اوکی.
شوگا : شبت بخیر
ا/ت: شب بخیر

پرش زمان به 7 صبح
ا/ت: صبح بیدار شدم تقریبا ساعت 7 صبح بود. وسایلمو جمع کردم و با بقیه ی بچه ها سوار اتوبوس شدیم. روی صندلی نشستم و از پنجره به بیرون خیره شدم.

پرش زمان به 30 دیقه بعد
ا/ت : رسیدیم به مدرسه. همه از اتوبوس پیاده شدیم و رفتیم داخل کلاس و هر کسی روی صندلی خودش نشست

استاد : بچه ها فردا اخرین روز مدرسه هست و اخرین امتحان. خوب برای اخرین امتحانتون بخونید . فقط خواستم اینو بهتون بگم حالا میتونید برید.
ا/ت : همه از جا بلند شدن و از مدرسه خارج. هوا ابری بود یه کمی گذشت و بارون شروع به باریدن کرد.
شوگا : صبر کن باهم بریم من چتر دارم اگه بخوای تنها بری خیس میشی
ا/ت: باشه بریم
شوگا : ( با ا/ت داشتیم از مدرسه برمیگشتیم. اون خیلی ناراحت بود و در تموم راه چیزی نمیگفت ) میدونی چیه خیلی وقته ناراحتی و چیزی نمیگی
ا/ت: من خوبم فقط بعد از اون 3 روز خسته شدم فقط همین
شوگا : میدونی بدم میاد اینقد بهم دروغ میگه.
ا/ت : شوگا الان خیلی زودی ولی به موقعش میفهمی.
شوگا : هر طور مایلی
ا/ت : کم کم به خونه رسیدم و کلیدو توی در انداختم
شوگا : خدافظ. برای فردا خوب بخون
ا/ت : ( لبخند ) توهم خوب بخون. ( دستمو تکون دادم و وارد خونه شدم)
لباسامو سر جاش گذاشتم و یه دوش 20 دقیقه ای گرفتم. خیلی خستم بود ولی بجاش باید بشینم درس بخونم. کتابمو برداشتم و 5 تا درسی که قرار بود امتحان بدم و خوندم.

پرش زمان به 1 ساعت بعد
ا/ت: درسمو خوندم و روی تخت ولو شدم و خوابم برد....

شرطی نداره 💜
لایک شه پلیزززززززز 💚
دیدگاه ها (۱)

ستاره ی درخشان من

ستاره ی درخشان من

سناریو bts

سناریو bts

دو رقیب عشقیپارت ۲«ا/ت ویو»ا/ت: میدونم تهیونگ ببخشید...میشه ...

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

شوهر دو روزه. پارت۷۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط